سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بدخو شود، همنشین و رفیقش دشمنش گردند. [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :14
بازدید دیروز :0
کل بازدید :13997
تعداد کل یاداشته ها : 15
103/2/29
8:40 ع

تمام هستم فدایت...

او نیست؛ ولی هست‌تر از هستان است
چشم‌ش نگران باقی مستان است
دستان گدایی همه دور اندازید
او ساقیِ میخانه‌ی بی‌دستان است

(زهیر توکلی)

شکسته آسمان می گرید امشب
چه خسته آسمان می گرید امشب
کنار قبر عباس دلاور
نشسته آسمان می گرید امشب

(حیدر منصوری)


  
  

هوالعالم الشهید الودود

1.
چهل را عدد کمال گویند. امشب را در شب کمال بدبختیمان به سوگ سالار شهیدان نشسته ایم...

2.
قرار بود امشب هئیت باشم اما قسمت بود تا سخت دلم بشکند...خانه کوچک و مهربانمان را عزادار کردم و صوت هدیه ای از دوستی مهربان اینجا را هیئت کرد...
من که از عشق تو مستم حسین دلبر من
دل به گیسوی تو بستم حسین دلبر من ...


3.
زیارت عاشورا را خوانده ایم...بارها :
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ
معنیش می کنند سلام بر تو این خون خدا و سلام بر تو ای پسر خون خدا
اما معنای خون خدا چیست؟
یک قیاس ساده : آنچه بدون آن بدن حیات ندارد خون است و این انسان، خود و اجدادش آن چیزی هستند که نبودنشان بمنزله ی نبودن حقیقت اسلام است.

به عبارت دیگر اباعبدالله حسین علیه السلام بمنزله ی خون برای حیات حقیقی بشر است و از این روست که ایشان را اباعبدالله یعنی پدر بنده خدا می نامند.

این را نیز شنیده ایم که : کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا
حدیثی از اهل بیت علیهم السلام داریم که فرموده اند :
ان لقتل الحسین حراره فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا 1

ماجرای غزه هنوز از تازگی نیفتاده است. غزه کربلای دیگری است و رژیم غاصب صهیونیسمی یزید زمان و این روز های قتل و کشتار همه کربلایند. اما حسین زمان کیست؟

بر هر انسان آزاده ای واجب است تا کربلا و یزید عصر خویش را بشناسد و از راه اباعبدالله پیروی نماید.

به همین سبب است که گفته اند هر زمینی می تواند کربلا باشد و هر روزی عاشورا . اما نگفته اند که کل مرء حسین ، هر انسانی می تواند حسین باشد.حقیقت وجود حسین علیه السلام در ضمیر همه ما ادم ها پنهفته است و این رسالت ماست تا حسین وجودمان را اشکار کنیم.

پروردگار مهربانم، مددی فرما و ما را عاشورایی بگردان

4.

و اما مصیبت عاشورا دو مرتبه دارد : مصیبت عظیم و مصیبت اعظم.

مصیبت عظیم خود دو وجهه دارد : اول وجهه ی دلخراش و زشت آن که همان مصیبت هایی است که بر سر خانداند مبارک اهل بیت علیهم السلام و یارانشان فروآمد و بماند که چه ها با حسین عزیز مادر کردند..
و دوم وجهه ی نیک مصیبت عاشورا است که موجبات هوشیاری و بیداری انسان ها را فراهم آورده است

اما مصیبت اعظم تنها یک چهره دارد و آن تمام بدبختی انسان است. ان امری است مخالف مراد خداوند که هدایت انسان ها بوسیله ی انسانی کامل است می باشد. مصیبت اعظم این است که بی پناه مانده ایم و غریب.

خدا نکند بی صاحب باشیم... درست که چشممان کور است از دیدن جمال دلربای مولایمان....
یا صاحب الزمان....

1. مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج 10، ص 318؛ جامع احادیث الشیعه، ج 12. ص 56.


  
  

عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب خدا ! خدا ! بایدمان
تا پاک شود زمین ز ابنای یزید
همواره حسین (ع) مقتدا بایدمان

مرحوم سید حسن حسینی

صهیونیسم و جهان اسلام


  
  

یا علیم

گاه دلت میخواهد پروردگارت را به نامی خاص ندا دهی. الان علیم را نزدیکتر به خود می بینم.

1.

آه...

چه روزهایی که بر من و دردانه ام نگذشت. تاب و تب جدایی، امید به این که این ها همه کابوس باشد... و روزی این خواب شوم به انجام خویش رسد...
نذر چندین ساله ی مولا به دادمان رسید و گوشه چشم عنایتی و بعد از روزها باز تلاقی همان دو نگاه...
دردانه ام !! تو اینک بر روی پاهایم آرمیده ای... خدایا شکرت که مُدرک چنین لذتی هستم... با محاسنت که بازی می کنم و تو در خواب قربان صدقه (زکات، خمس ...!) های کمرنگم رامی شنوی و همه هستیم فدای آن لبخندت مهربان...

بماند که چه ها بر مهربانانم نگذشت...
مادر چیزی فرای اسوه است برای مفهومی به نام ایثار...
مادر اسطوره است. اسطوره ی هر چه نیکی است در جهان...

و پدر ، شاید عجیب ترین موجودی که دیده ام.

و خواهر ، فاطمه ام که حقا نیک نامی بر اوست و الهه ام او که سال ها همگان یادشان نبود ما خواهریم!، مثل دستی است که می فشاریش و آرام می شوی.

و برادر...کاش میدانست مرا از چه حقی محروم کرده است...

2.

الهه... الان بیش از همیشه دغدغه اش را دارم. الهه ی آب های نقره ایم ! چشمانت را بگشا! مهربان خدایت مصقلی به دست زمانه سپرده و تو هر روز صیقلی تر می شوی! می دانم سخت است اما زیباتر شده ای... به مراتب بیش از قبل
همین گونه که حیران بر سر پلی مانده ای که شاهرگ زندگانیت از آن خواهد گذشت ... همین گونه ...وای... چه زیبا شده ای... بازیچه ی دست همان دعاهایمان!

اما کاش زود تر تمام شود این ها... من دیگر طافتم....
چقدر مهربان است این خدا الهه ام...

اندکی شتاب مکن، نمی گویم صبر کن...تو همینی که هستی مهربان خواهرم!!!

چشمانم برای تو، خوب نگاه کن و خوب تصمیم بگیر...

3.

گویا باید کمی این کمر همت را محکم تر ببندم.
دنبال دلیلی هستم که فریاد کنم : ایها الناس! دین دوای همه چیز است! دیندار شاد است و زیبا زندگی می کند و بیشترین رضایت را  دارد! بند کرده ام به جمعیت متاهلین! تا ببینم تاثیر دینداری بر رضایتمندی زناشویی چیست!؟!

سخت است اما، خیلی ها بررسی کرده اند! اما رفته اند آزمون دینداری را از بی دین ها  گرفته اند! کاش کمی علم می خوراندنمان!!!

میشود، میدانم!

4.

کودک برخیز!
اینجا غزه است،
میدانم تو نیز زهرا (سلام الله علیها) ی کوچک را دیده ای
این جا غزه است؟
نمی دانم چرا یک لحظه عطر پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد
از گشنگی است حکما
وگرنه این جا کجا و شعب ابوطالب کجا...

کودک برگرد!
آنجا نرو، آن خرابه ها امن نیست...
نکند چیزی به پایت بگیرد و بر زمین افتی
نکند بدنت کبود شود...
دردگشنگی کافی است...
نمی دانم چرا بوی خون رقیه می آید...

کودک نه!!
گفتم به خرابه نرو، سنگ اینجا نیز هست
یک قل دو قل های کودکانه کجا و سنگ های در دست تو کجا...
الاعمال بالنیات میدانم...
نیت رجم است، همچون پدرمان ابراهیم...

تو هنوز آنجایی؟!!
بلند تر بگو، نمی شنوم؟!!
این جا مأمن بازی های توست؟
به دنبال کفشی؟!!!
کفش عروسکت؟!!!
این وقت؟ اینجا؟ در این گیر و دار ، کفش عروسکت به چه کارت آید؟!!
برگرد کودک...

باشد...قانعم کردی...
برو، من هم اگر می توانستم می آمدم...
حق داری...
شیعه ای متمدنانه تر شیطان را رجم کرده است!!
کفش هم سنگ جالبی است!

کودک!
تاول های پاهایت...
کمی استراحت کن...

چی؟!!!
زمان تنگ است؟...

راست میگویی

کاش آقایمان بیاید...

5.

بنگر به شکوه سوی حق تاختنش
بر قله ی عشق پرچم افراختنش
فتح است در این معرکه سر دادن او
برد است در این میانه جان باختنش

سید حسن حسینی

یا علی!


  
  

سلام
*.
هرچند مهجور مانده ای دلبندم، لیکن قبول کن بودنت نیکوتر از نبودنت است، صبور باش! به تو نیز خواهم رسید!

1.
جان بی بهای ارجمندم نثار مهر فراوان پروردگارم که آزمون و ابتلایش نیز از سر مهر است، نه مثل این بندگان بی مروت بقصد زایل ساختن این جان باارزشمان! گویی نیتشان مرخصی الی الابد دادن به این اصاب و روان پاکمان است!

2.
تجربه جالبی بود برایم : حس خط صـــــــــــــــاف داشتن! لحظه ای رکود انگیزه هایم را حس کردم!
کاش این چنین نبود : همیشه نیکی را در کنار زحمت و خاری می بینیم، کاش لاقل این زحمت و خار به تلخی زهر جام دانشگاه نبود!!!

بگذرم... چه کنم که صاحب نامش آنقدر بزرگوار است که بخاطر او همه چیز را تحمل میکنیم! اما خدا عقلشان دهد این جماعت را...هــــــــــــــــــــــیع....

3.
خداوندا جز دعا سلاحی ندارم...فاغفر لمن لایملک الا الدعا

4.
قرآن هم به نوبه ی خود چیز جالبی ست ها! نم نم خواندنش بالاترین لذت است:
او با آن عظمتش قد خم می کند و رو به رویت می نشیند ... برایت سخن می گوید : گاهی از نهایت عطوفت، حنانه وار آغوش مهرش برای تو گشاده است و تو لبخند شیرینش را مزمزه می کنی و گاهی ...
اشک، چشمان مهربانش را می پوشاند و تو در گمان ناقص خود می پنداری خشمگین است، لیکن از بغض او به خود می لرزی و آرزو می کنی کاش نباشم اگر بناست است چنین تو را بیازارم.

دعا کن تا کتاب آسمانیش را می بندی حس و حالت با آن بسته نشود.

5.
دلم که نمی آید بگوشم امام رئوفمان با ما قهر است، از سر بهانه های دلمان می گوییم ما قهریم...مشهد سیری چند؟!

عمره هم که به لطف عنایات دانشگاه دچار پیچش شد...

6.
امروز همه ش این در ذهنم می پیچید :
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت

*.
ای خدا ای فضل تو حاجت روا
با تو یاد هیچکس نبود روا

حــــــسسسّ خوبــــــی دارم!

واگویه های مانده ام :

  • کاربرد عقل در قرآن
  • سوره قصص
  • فلسفه برای کودکان
  • شیعه شناسی

  
  
<      1   2   3      >